در طوفان زندگی با خدا بودن
بهتر از نا خدا بودن است
----------------
ساده می نویسم...
ولی
تو ساده نخوان درد های مرا !!
روزهایی که دلم شکسته بود
یاد حرف های پدر ژپتو به پینوکیو افتادم که می گفت :
پینوکیو ! چوبی بمان ! آدمها سنگی اند ،
دنیایشان قشنگ نیست !
به چشم دیدم زجر را در چشمان پدری که
برای پرت کردن حواس کودکش تمام تلاشش را میکرد
وقتی هر دو جلوی اسباب بازی فروشی رسیدند !
ماشین قرمز پشت شیشه چه کرد با غرورت ای مَرد ...
دنیای عجیبی شده است
برای دروغ هایمان ، خدا را قسم میخوریم ،
و به حرف راست که میرسیم ؛
می شود جان ِ تــو . . .!!!
گاهی لبخند بعضی انسان ها...
هزاران برابر اشکشان درد دارد.
وقتی باید بگریند و لبخند می زنند
شرم بر تو باد...
هنگامی که با تکبر و غرور
از کنار کودکان گل فروش رد میشوی
و خود را برتر از انان می پنداری
آری...
تو پست تر از هر انکه او را پست
می پنداری خواهی بود!
وزن سیری ام را
با ترازوی کودکِ گرسنه ی کنارِ پیاده رو بکشم...
...
...
خورد بشه دست و پای ماموری که ترازوی نان این بچه رو خورد کرد
گـــــاهی نـــــه گریـــــه آرامت می کنــــد
و نـــــــــــه خنــــــــده
نــــــــه فریـــــــــاد آرامــت می کنــــــــد
و نـــــــه سکــــــــوت
آنجـــــاست کـــــه بـــا چشمانی خیس
رو بـــه آسمـــــان می کنی و می گویی
خدایــــــا
تنهـــــا تــــو را دارم ...
تنهـــــــایم مگـــــــذار...
باران همیشه می بارد،
اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند؛
نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن........
در زندگی هر آدمی
از یک روز ، از یک جا ، از یک نفر
به بعد...
دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست!
نه روزها ، نه رنگها ، نه خیابانها ،
نه حتی همان آدم .
ϰ-†нêmê§ |